جدول جو
جدول جو

معنی تطمیع کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تطمیع کردن
بطمع انداختن آزمند کردن بیوسانیدن
تصویری از تطمیع کردن
تصویر تطمیع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تطمیع کردن
به طمع انداختن، آزمند ساختن، بیوسانیدن، تحریص کردن، به آز افکندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشنیع کردن
تصویر تشنیع کردن
زشت گفتنبد گفتن شناعت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکمیل کردن
تصویر تکمیل کردن
کامل کردن تمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمیح کردن
تصویر تلمیح کردن
اشاره کردن بسوی چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیع کردن
تصویر تقطیع کردن
پاره پاره ساختن، تجزیه کردن مصراع (شعر) با جزا و ارکان عروضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضییع کردن
تصویر تضییع کردن
تباهاندن ضایع کردن تباه ساختن، مهمل و بیکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطبیق کردن
تصویر تطبیق کردن
برابر کردن دو چیز با هم مطابق ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطهیر کردن
تصویر تطهیر کردن
پاک کردنپاکیزه ساختن شستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشجیع کردن
تصویر تشجیع کردن
دلیر گردانیدن جرات دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیق کردن
تصویر تحمیق کردن
نابخرد شمردن نسبت حماقت بکسی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
سر بار کردن بار کردن بار نهادن، بگردن گذاشتن، کاری را بکسی فرمودن که فوق طاقت او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
برآورده کردن، برآوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توزیع کردن
تصویر توزیع کردن
Dispense, Distribute
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تکمیل کردن
تصویر تکمیل کردن
Complement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترمیم کردن
تصویر ترمیم کردن
Mend, Repair
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تسریع کردن
تصویر تسریع کردن
Expedite
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
Cater, Furnish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
Ferment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحمیل کردن
تصویر تحمیل کردن
Exact, Impose, Inflict
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تکمیل کردن
تصویر تکمیل کردن
ergänzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحمیل کردن
تصویر تحمیل کردن
verlangen, auferlegen, zufügen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
gären
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترمیم کردن
تصویر ترمیم کردن
reparieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تسریع کردن
تصویر تسریع کردن
beschleunigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
versorgen, möblieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تکمیل کردن
تصویر تکمیل کردن
дополнять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توزیع کردن
تصویر توزیع کردن
раздавать , распределять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تسریع کردن
تصویر تسریع کردن
ускорять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تحمیل کردن
تصویر تحمیل کردن
требовать , навязывать , причинять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
ферментировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترمیم کردن
تصویر ترمیم کردن
чинить , ремонтировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
обеспечивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توزیع کردن
تصویر توزیع کردن
verteilen
دیکشنری فارسی به آلمانی